در قـــــاموس ِ انتظار ؛
منتـــــظران را با زلال ِ اشکهایشان می شناسند ؛
از آن اشک هایی که بغضش غـــربت ِ آقاست ...
" گاهــــی بندیشیم برای چه منتــــظریم ..."
بیاید ُ قرض هایـــمان را بدهد ..؟
مریض هایمان را شِفا دهد ؟
خانه برایمان بخرد ؟
شاید هم .....
منتظریم تا بیاید ُ خون به دلش کنیم .....
هلْ مِنْ مُعینٍ فَأُطیلَ مَعَهُ الْعَویلَ وَالْبُکاءَ ؛
" آیا کسى هست مرا یارى کند تا بسى ناله فراق و پر اشک از دل برکشم ... "
*اللهم عجل لولیک الفرج*